فزونی گرفتن
لغتنامه دهخدا
فزونی گرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) افزون شدن . بیشتر شدن :
مرا گر زمانه چنین اژدهاست
بمردی فزونی نگیرد نه کاست .
پس نه مقری تو که ، ملک خدای
هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست .
رجوع به فزونی شود.
مرا گر زمانه چنین اژدهاست
بمردی فزونی نگیرد نه کاست .
پس نه مقری تو که ، ملک خدای
هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست .
رجوع به فزونی شود.