فروپوشیدن
لغتنامه دهخدا
فروپوشیدن . [ف ُ دَ ] (مص مرکب ) به تن کردن . پوشیدن :
چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع
پشت روی سپهی ، اصل فروع ظفری .
|| نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن . (ناظم الاطباء) :
ور کریمی دو صد گنه دارد
کرمش عیبها فروپوشد.
رجوع به پوشیدن شود.
چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع
پشت روی سپهی ، اصل فروع ظفری .
|| نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن . (ناظم الاطباء) :
ور کریمی دو صد گنه دارد
کرمش عیبها فروپوشد.
رجوع به پوشیدن شود.