فرومایگی
لغتنامه دهخدا
فرومایگی .[ ف ُ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) پستی . رذالت . ناکسی . دنائت . دونی . خساست . (یادداشت بخط مؤلف ) :
باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
سخن به ز شکر کز او مرد را
ز درد فرومایگی بهتری است .
- فرومایگی کردن ؛ پستی نمودن :
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی .
رجوع به فرومایه شود.
باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
سخن به ز شکر کز او مرد را
ز درد فرومایگی بهتری است .
- فرومایگی کردن ؛ پستی نمودن :
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی .
رجوع به فرومایه شود.