فرهختن
لغتنامه دهخدا
فرهختن . [ ف َ هَِ ت َ ] (مص ) تربیت کردن و ادب آموختن و تأدیب نمودن . (برهان ). ریاضت دادن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
پی فرهختن این تند توسن
بر ابروی غضب چینی برافکن .
|| آویختن . (برهان ). رجوع به فرهیختن شود.
پی فرهختن این تند توسن
بر ابروی غضب چینی برافکن .
|| آویختن . (برهان ). رجوع به فرهیختن شود.