فرمان پذیری
لغتنامه دهخدا
فرمان پذیری . [ ف َ مام ْ پ َ ] (حامص مرکب ) فرمان برداری . اطاعت :
به سبق خدمت و فرمان پذیری بی چرا و چون
ملک را در وزارت چون نبی یار در غارم .
به فرمان پذیری رقیبان شاه
به جای آوریدند فرمان شاه .
به هر آرزو کآوری در قیاس
به فرمان پذیری پذیرم سپاس .
به فرمان پذیری به هر کشوری
نشانم جداگانه فرمان بری .
رجوع به فرمان شود.
به سبق خدمت و فرمان پذیری بی چرا و چون
ملک را در وزارت چون نبی یار در غارم .
به فرمان پذیری رقیبان شاه
به جای آوریدند فرمان شاه .
به هر آرزو کآوری در قیاس
به فرمان پذیری پذیرم سپاس .
به فرمان پذیری به هر کشوری
نشانم جداگانه فرمان بری .
رجوع به فرمان شود.