فرازآمدن
لغتنامه دهخدا
فرازآمدن . [ ف َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن : تا زنده باشی کس فراز تو نیارد آمد. (مجمل التواریخ و القصص ).
از درخت باردارش بازنشناسی ز دور
چون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست .
فرازآمد به گرد بارگه تنگ
به تندی کرد سوی خسرو آهنگ .
|| رسیدن :
دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز
فرازنامد هنگام مردمیت هنوز.
مار را چون اجل فرازآید
به سر راه خلقش آز آید.
چو سقراط را رفتن آمد فراز
دواسبه به پیش اجل رفت باز.
که هنگام کوچ آمد اینک فراز
به جای دگر میکنم ترکتاز.
|| پیش آمدن : آخر ملک کشمیر به صلح فرازآمد. (مجمل التواریخ و القصص ). || پدید آمدن :
فرازآیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها.
|| وارد شدن : روا نبود که فرزند رسول فراز آید وبرنخیزی . (تذکرةالاولیاء).
|| بالا آمدن :
نگونسار گشتی به چاه دراز
که هرگز از او برنیایی فراز.
|| به هم آمدن . بسته شدن :
دوش نامد چشمم از فکرت فراز
تا چه میخواهد ز من جافی زمن .
کنون در زیر هر گلبن قنینه در نماز آید
نبیند کس که از خنده دهان گل فرازآید.
|| بازآمدن :
به خسته درنگری صحتش فرازآید
به مرده برگذری زندگی ز سر گیرد.
از درخت باردارش بازنشناسی ز دور
چون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست .
فرازآمد به گرد بارگه تنگ
به تندی کرد سوی خسرو آهنگ .
|| رسیدن :
دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز
فرازنامد هنگام مردمیت هنوز.
مار را چون اجل فرازآید
به سر راه خلقش آز آید.
چو سقراط را رفتن آمد فراز
دواسبه به پیش اجل رفت باز.
که هنگام کوچ آمد اینک فراز
به جای دگر میکنم ترکتاز.
|| پیش آمدن : آخر ملک کشمیر به صلح فرازآمد. (مجمل التواریخ و القصص ). || پدید آمدن :
فرازآیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها.
|| وارد شدن : روا نبود که فرزند رسول فراز آید وبرنخیزی . (تذکرةالاولیاء).
|| بالا آمدن :
نگونسار گشتی به چاه دراز
که هرگز از او برنیایی فراز.
|| به هم آمدن . بسته شدن :
دوش نامد چشمم از فکرت فراز
تا چه میخواهد ز من جافی زمن .
کنون در زیر هر گلبن قنینه در نماز آید
نبیند کس که از خنده دهان گل فرازآید.
|| بازآمدن :
به خسته درنگری صحتش فرازآید
به مرده برگذری زندگی ز سر گیرد.