غیو
لغتنامه دهخدا
غیو. [ وْ ] (اِ) آواز و صدای بلند. (فرهنگ جهانگیری ). آواز و صدای بلند و رسا. (برهان قاطع). مخفف غریو است و غو نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). غیه . (برهان قاطع). خروش :
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
و غیوی برزدم چون شیر بر روباه درغانی .
بسحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ
راست چون غیو کشد صفدر در کردوس .
صدمت صور و غیو تو گه جنگ
هر دو همره چو رنگ با ارتنگ .
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
و غیوی برزدم چون شیر بر روباه درغانی .
بسحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ
راست چون غیو کشد صفدر در کردوس .
صدمت صور و غیو تو گه جنگ
هر دو همره چو رنگ با ارتنگ .