غچک
لغتنامه دهخدا
غچک . [ غ ِ چ َ ] (اِ) سازی است معروف که نوازند و آن را در این زمان کمانچه میگویند. (برهان ذیل غژک ). کمانچه . (غیاث اللغات ).غژک . (فرهنگ نظام ). غژه . (انجمن آرا). طنبور. (برهان ذیل غژک ). غنجک . (جهانگیری ). نام سازی که به هندی سارنگی گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
مجلس دلکش گل تا نبود بی مطرب
شده بلبل غجکی شاخ گل و غنچه غچک .
دف و چنگ و رباب و زنبوره
غچک و نای و بربط و تنبور.
گویا این لفظ از ترکی آمده که مجازاً در قسمی از ساز استعمال شده چه در ترکی به معنی آواز با گریه و فریاد گلوست . (فرهنگ نظام ).
مجلس دلکش گل تا نبود بی مطرب
شده بلبل غجکی شاخ گل و غنچه غچک .
دف و چنگ و رباب و زنبوره
غچک و نای و بربط و تنبور.
گویا این لفظ از ترکی آمده که مجازاً در قسمی از ساز استعمال شده چه در ترکی به معنی آواز با گریه و فریاد گلوست . (فرهنگ نظام ).