غمری
لغتنامه دهخدا
غمری . [ غ ُ] (حامص ) (از: غمر + یاء مصدری ) ناآزموده کاری . ناآزمودگی . ناشیگری . || غافل و نادان بودن . گول و احمق بودن . گولی . رجوع به غُمر شود :
هر آن کس که دارد روانش خرد
جهان را به غمری همی نسپرد.
فرستاده ٔ شهریاران کشی
بغمری کشد این و بیدانشی .
هر آن کس که دارد روانش خرد
جهان را به غمری همی نسپرد.
فرستاده ٔ شهریاران کشی
بغمری کشد این و بیدانشی .