غماز شدن
لغتنامه دهخدا
غماز شدن . [ غ َم ْ ما ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخن چینی کردن . سخن چین شدن . عیبجویی کردن و طعنه زدن . رجوع به غماز شود :
مشو غماز کس نزدیک شاهان
بترس آخر ز آه بیگناهان .
ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز
وگر نه عاشق و معشوق رازدارانند.
مشو غماز کس نزدیک شاهان
بترس آخر ز آه بیگناهان .
ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز
وگر نه عاشق و معشوق رازدارانند.