غره بودن
لغتنامه دهخدا
غره بودن . [ غ ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مغ-روربودن . (آنندراج ). فریفته شدن . گول خوردن . غره شدن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به غره شود :
آهی مباش غره فسان و فسوس را
هرگز مدان تو زهر گیاه اصل سوس را.
آهی مباش غره فسان و فسوس را
هرگز مدان تو زهر گیاه اصل سوس را.