غرزن
لغتنامه دهخدا
غرزن . [ غ َ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زن قحبه و بدکار. (آنندراج ). روسپی زن . || مرد دیوث و قلتبان . (آنندراج ) (انجمن آرا). قرنان . کشخان :
حریف یکدگرند آن دو غرزن قواد
که این از آن بجوی فرق کردنتوانی .
من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان
غرزنان برزنند و غرچگان روستا.
حریف یکدگرند آن دو غرزن قواد
که این از آن بجوی فرق کردنتوانی .
من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان
غرزنان برزنند و غرچگان روستا.