غبین
لغتنامه دهخدا
غبین . [ غ َ ] (ع ص ) سست خرد. گول . (منتهی الارب ). ضعیف رای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (دهار) (اقرب الموارد).
- غبین الرأی ؛ سست رأی .
- غبین العقل ؛ سست عقل .
|| (اِ) غبن و زیان و فسوس :
آن غبین و درد بودی صد نماز
کو نماز و کو فروغ آن نیاز؟
هرکه با سلطان شود او همنشین
بر درش شِستن بود حیف و غبین .
- غبین الرأی ؛ سست رأی .
- غبین العقل ؛ سست عقل .
|| (اِ) غبن و زیان و فسوس :
آن غبین و درد بودی صد نماز
کو نماز و کو فروغ آن نیاز؟
هرکه با سلطان شود او همنشین
بر درش شِستن بود حیف و غبین .