عوض کردن
لغتنامه دهخدا
عوض کردن . [ ع ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن . کوهریدن . گهولیدن . تبدیل نمودن . (ناظم الاطباء). عوض گردانیدن . تعویض . بدل کردن :
به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
که کرد دولت بیدار را به خواب عوض .
به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
که کرد دولت بیدار را به خواب عوض .