عمران
لغتنامه دهخدا
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن یصهربن فاهث . نام پدر موسی و هارون است و او را «عمران بن فاهث بن لاوی بن یعقوب » نیز گفته اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 80).
- موسی عمران ؛ موسی بن عمران :
چونانکه عصا هرگز از ایشان که شنیدی
ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران .
برآمد هر شب افغان از دل طور
چو روز موسی عمران فروشد.
شاید ار هر سامری گاوی کند
کآب و جاه موسی عمران نماند.
بلاغت و ید بیضای موسی عمران
به کید و سحر چه ماند که ساحران سازند.
رجوع به موسی بن عمران شود.
- موسی عمران ؛ موسی بن عمران :
چونانکه عصا هرگز از ایشان که شنیدی
ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران .
برآمد هر شب افغان از دل طور
چو روز موسی عمران فروشد.
شاید ار هر سامری گاوی کند
کآب و جاه موسی عمران نماند.
بلاغت و ید بیضای موسی عمران
به کید و سحر چه ماند که ساحران سازند.
رجوع به موسی بن عمران شود.