عطب
لغتنامه دهخدا
عطب . [ ع َ طَ ] (ع مص )هلاک گردیدن . (از منتهی الارب ). هلاک شدن ، خواه برای انسان باشد و خواه غیرانسان . (از اقرب الموارد). هلاک شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). هلاک ، که به عرف آن را هلاکی گویند. (غیاث اللغات ) :
نیست خود از مرغ پران این عجب
کو نبیند دام و افتد در عطب .
هم ز عزرائیل با قهر و عطب
تو بهی چون سبق رحمت بر غضب .
|| شکسته شدن و عاجز و مانده گردیدن شتر و اسب از رفتن . (از منتهی الارب ). شکسته شدن شتر و فرس . || به شدت خشمگین شدن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) رنج و مشقت :
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب .
تا بزیر چرخ ناری چون حطب
می نسوزم در عنا و در عطب .
نیست خود از مرغ پران این عجب
کو نبیند دام و افتد در عطب .
هم ز عزرائیل با قهر و عطب
تو بهی چون سبق رحمت بر غضب .
|| شکسته شدن و عاجز و مانده گردیدن شتر و اسب از رفتن . (از منتهی الارب ). شکسته شدن شتر و فرس . || به شدت خشمگین شدن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) رنج و مشقت :
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب .
تا بزیر چرخ ناری چون حطب
می نسوزم در عنا و در عطب .