26 فرهنگ

عزیزداشت

لغت‌نامه دهخدا

عزیزداشت . [ ع َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) عزیز داشتن . گرامی داشتن : گفت تا ایشان را فرودآورند و آنچه عزیزداشت و شرط مراقبت حرمت پادشاه باشد بجای آرند. (تاریخ طبرستان ). و رجوع به عزیز داشتن و عزیز شود.