عرض داشتن
لغتنامه دهخدا
عرض داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) نمایاندن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگر
تا بر تو عرض دارد احوال ملک دارا.
|| به عرض رسانیدن ، مطلبی را. || تظلم کردن ، نزد قاضی و حاکم . || درخواست کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگر
تا بر تو عرض دارد احوال ملک دارا.
|| به عرض رسانیدن ، مطلبی را. || تظلم کردن ، نزد قاضی و حاکم . || درخواست کردن . (فرهنگ فارسی معین ).