عربده کردن
لغتنامه دهخدا
عربده کردن . [ ع َ ب َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدمستی کردن . فریاد کردن :
شحنه بود مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند.
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد.
پسرش خمر خورد و عربده کرد. (گلستان ).
شحنه بود مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند.
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد.
پسرش خمر خورد و عربده کرد. (گلستان ).