عراقین
لغتنامه دهخدا
عراقین . [ ع ِ ق َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ عراق (در حالت نصبی ) چرا که عراق دواند یکی عراق عرب و دیگری عراق عجم و در منتخب نوشته اند که عراقین کوفه و بصره نیزباشند. (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به عراقان شود :
بانگ آهنگ او به نصرت و فتح
در عراقین و در خراسان باز.
شاه عراقین طراز کز پی توقیع او
کاغذ شامیست صبح خامه ٔ مصری شهاب .
عمربن عبدالعزیز وصیت کرده است به عبدالرحمن ابن عبدالحمید به وقتی که او را به عراقین روانه میگرداندند. (تاریخ قم ص 184).
بانگ آهنگ او به نصرت و فتح
در عراقین و در خراسان باز.
شاه عراقین طراز کز پی توقیع او
کاغذ شامیست صبح خامه ٔ مصری شهاب .
عمربن عبدالعزیز وصیت کرده است به عبدالرحمن ابن عبدالحمید به وقتی که او را به عراقین روانه میگرداندند. (تاریخ قم ص 184).