عادات
لغتنامه دهخدا
عادات . (ع اِ) ج ِ عادة. رجوع به عادت و عادة شود :
در این دخمه خفته ست شداد و عاد
کزو رنگ و رونق گرفت این سواد.
برانداختم دخمه ٔ عاد را
گشادم در قصر شداد را.
و رجوع به عاد شود.
در این دخمه خفته ست شداد و عاد
کزو رنگ و رونق گرفت این سواد.
برانداختم دخمه ٔ عاد را
گشادم در قصر شداد را.
و رجوع به عاد شود.