26 فرهنگ

طماح

لغت‌نامه دهخدا

طماح . [ طِ ] (ع مص ) بلند نگریستن بچیزی . (زوزنی ). طمح . منتهی الارب ). || سرکشی کردن . (منتخب اللغات ). طمح . (منتهی الارب ). || آرمیدن با زن . (منتخب اللغات ).