طعان
لغتنامه دهخدا
طعان . [ طِ ] (ع مص ) نیزه زدن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (زوزنی ). مطاعنه . (زوزنی ) : نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی .
چو باد و خاک نجوئی مگر شتاب و درنگ
چو رمح و سیف ندانی مگر طعان و ضراب .
چه مرکبان را بر هم زند طرید و نبرد
چه سرکشان را در هم کند طعان و ضراب .
چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر
رمح تو گاه طعان تیغ تو گاه ضراب .
در علمش میر نحل ، نیزه کشیده چونخل
غرقه ٔ صد نیزه خون اهل طعان و ضراب .
|| عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ، اِ)نیزه زنندگان ، به این معنی جمع طاعن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
نه مرد طعامی که مرد طعانی .
چو باد و خاک نجوئی مگر شتاب و درنگ
چو رمح و سیف ندانی مگر طعان و ضراب .
چه مرکبان را بر هم زند طرید و نبرد
چه سرکشان را در هم کند طعان و ضراب .
چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر
رمح تو گاه طعان تیغ تو گاه ضراب .
در علمش میر نحل ، نیزه کشیده چونخل
غرقه ٔ صد نیزه خون اهل طعان و ضراب .
|| عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ، اِ)نیزه زنندگان ، به این معنی جمع طاعن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).