طرب
لغتنامه دهخدا
طرب . [ طَ رَ ] (ع اِمص ) شادمانی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). فرح . فیریدگی . کروز. کروژ.نشاط. رامش . خوشی . خوشدلی . سرور. نشاط کردن و شاد شدن و شادی و نشاط و با لفظ کردن مستعمل :
با دوست به خرگاه طرب کردن عُشاق
خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار.
|| سبک شدن از غایت شادی . (مجمل اللغة). سبک شدن از غایت شادی یا از غایت اندوه . (تاج المصادربیهقی ). سبک شدن از غایت شادی و یا از غایت اندوه یا از غایت آرزو. (زوزنی ) (دهار). شوق . لهو. ملهی :
بنزدیک برزو بود روز و شب
به آواز او باشد او را طرب .
یکی هفته با جشن و با باده بود
شب و روز جام طرب میفزود.
جوان را چه باید به گیتی طرب
که نی مرگ را هست پیری سبب .
بوستان بانا حال و خبر بستان چیست
و اندرین بستان چندین طرب مستان چیست .
امیری شدم آن زمان زآن سبیل
ز لهو و طرب گرد من لشکری .
گاه آن است که از محنت و سختی برهند
جای آن است که امروز کنم من طربی .
تا طرب و مطربست مشرق وتا مغربست
تا یمن و یثرب است آمل و استارباد.
دیگران در لهو و طرب بدو اقتدا میکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). امیر با ندیمان نشاط شراب کرد و ننمودبس طربی که دلش سخت مشغول بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431). در شهر چندان شادی و طرب و گشتن و شراب خوردن و مهمانی رفتن و خواندن بود که کس یاد نداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 256).
بهیچ چیز نباشند عاشقان خرسند
نه شان بهجر شکیب و نه شان بوصل طرب .
علم و حکمت را طلب کن گر طرب جوئی همی
تا بشاخ علم و حکمت پرطرب یابی رطب .
داری طرب کن ، نداری طلب کن . (خواجه عبداﷲ انصاری ).
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد سجن .
روز می خوردن و شادی و نشاط و طرب است
ناف هفته است اگر غره ٔ ماه رجب است .
هر طرب را برابر است کرب
هر یمین را مقابل است یسار.
در شکرریز طرب بر عده داران رزان
از پی کاوین بهای کاویان افشانده اند.
همه شبهای غم آبستن روز طربست
یوسف روز بچاه شب یلدا بینند.
با بزمت اجتماع طرب سال و مه چنانک
از باده ٔ هلال لب ساغر آفتاب .
اشتر بشعر عرب در حالتست و طرب
گر ذوق نیست ترا کژطبع جانوری .
- امثال :
در طرب نارد کسی را دف ّ تر .
- عمله ٔ طرب ؛ هیأت مطربان . گروهی که با تغنی و نواختن آلات موسیقی ایجاد طرب کنند. رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 163 شود.
|| اندوه . از لغات اضداد است . حزن . غم . سوک . || سبکی نشاط یا اندوه .مختص به شادمانی نیست . || میل بسوی چیزی . || جنبش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرکت . || (اصطلاح تصوف ) طرب عبارت است از انس با حق تعالی کما فی بعض الرسائل . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || بطرب آوردن ، اطراب . (منتهی الارب ) (زوزنی ).
با دوست به خرگاه طرب کردن عُشاق
خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار.
|| سبک شدن از غایت شادی . (مجمل اللغة). سبک شدن از غایت شادی یا از غایت اندوه . (تاج المصادربیهقی ). سبک شدن از غایت شادی و یا از غایت اندوه یا از غایت آرزو. (زوزنی ) (دهار). شوق . لهو. ملهی :
بنزدیک برزو بود روز و شب
به آواز او باشد او را طرب .
یکی هفته با جشن و با باده بود
شب و روز جام طرب میفزود.
جوان را چه باید به گیتی طرب
که نی مرگ را هست پیری سبب .
بوستان بانا حال و خبر بستان چیست
و اندرین بستان چندین طرب مستان چیست .
امیری شدم آن زمان زآن سبیل
ز لهو و طرب گرد من لشکری .
گاه آن است که از محنت و سختی برهند
جای آن است که امروز کنم من طربی .
تا طرب و مطربست مشرق وتا مغربست
تا یمن و یثرب است آمل و استارباد.
دیگران در لهو و طرب بدو اقتدا میکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). امیر با ندیمان نشاط شراب کرد و ننمودبس طربی که دلش سخت مشغول بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431). در شهر چندان شادی و طرب و گشتن و شراب خوردن و مهمانی رفتن و خواندن بود که کس یاد نداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 256).
بهیچ چیز نباشند عاشقان خرسند
نه شان بهجر شکیب و نه شان بوصل طرب .
علم و حکمت را طلب کن گر طرب جوئی همی
تا بشاخ علم و حکمت پرطرب یابی رطب .
داری طرب کن ، نداری طلب کن . (خواجه عبداﷲ انصاری ).
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد سجن .
روز می خوردن و شادی و نشاط و طرب است
ناف هفته است اگر غره ٔ ماه رجب است .
هر طرب را برابر است کرب
هر یمین را مقابل است یسار.
در شکرریز طرب بر عده داران رزان
از پی کاوین بهای کاویان افشانده اند.
همه شبهای غم آبستن روز طربست
یوسف روز بچاه شب یلدا بینند.
با بزمت اجتماع طرب سال و مه چنانک
از باده ٔ هلال لب ساغر آفتاب .
اشتر بشعر عرب در حالتست و طرب
گر ذوق نیست ترا کژطبع جانوری .
- امثال :
در طرب نارد کسی را دف ّ تر .
- عمله ٔ طرب ؛ هیأت مطربان . گروهی که با تغنی و نواختن آلات موسیقی ایجاد طرب کنند. رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 163 شود.
|| اندوه . از لغات اضداد است . حزن . غم . سوک . || سبکی نشاط یا اندوه .مختص به شادمانی نیست . || میل بسوی چیزی . || جنبش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرکت . || (اصطلاح تصوف ) طرب عبارت است از انس با حق تعالی کما فی بعض الرسائل . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || بطرب آوردن ، اطراب . (منتهی الارب ) (زوزنی ).