صفر کردن
لغتنامه دهخدا
صفر کردن . [ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از خالی کردن است ، چه صفر بمعنی خالی و تهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
صفر کن این برج ز جرم هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال .
رجوع به صفر شود.
صفر کن این برج ز جرم هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال .
رجوع به صفر شود.