26 فرهنگ

ترجمه مقاله

صدرالدین

لغت‌نامه دهخدا

صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) عبداللطیف بن محمد. عوفی در لباب الالباب اورا نیک ستوده و فضل و سخاء او را توصیف کند و گوید:او را شعری است مطبوع و در تازی و پارسی و نظم و نثر قدرت او کامل و داعی تتبع اشعار و تصفح کلمات او کرده است ... سپس این غزل را از ابیات وی آورده است :
دلبرا راه مزن پرده بساز
مطربا زخم مزن زخمه نواز
حجره خالی و رقیبان در خواب
چشمها خفته و درها همه باز
چکنم وای که امشب شب من
هست کوتاه و مرا قصه دراز
منشان هیچ قدح را ز طواف
تا که برخاست صراحی به نماز
شمه ٔ حسن تو ای ماه فلک
سرطراز همه خوبان طراز
بی سبب گرم مشو سرد مگوی
نرم شو اسب جفا تیز متاز.

(از لباب الالباب ج 1 ص 265).


قزوینی در تعلیقات همین مجلد آرد که وی از اعاظم رؤساء اصفهان و از فضلا و ادباء معروف و او را به عربی و پارسی اشعار خوب است و ظهیرالدین فاریابی را در حق او هجوی است . وفات صدر به سال 580 هَ . ق . اتفاق افتاد. (لباب الالباب ج 1 ص 355).