صبوحی کردن
لغتنامه دهخدا
صبوحی کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب نوشیدن در بامداد ویا شراب نوشیدن از بامداد تا گاه خفتن :
اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن
کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد.
شب که صبوحی نه بهنگام کرد
خون زیادش سیه اندام کرد.
نشست آن شب بنوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زنده داران .
بیا ساقی آن راحت انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح .
اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن
کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد.
شب که صبوحی نه بهنگام کرد
خون زیادش سیه اندام کرد.
نشست آن شب بنوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زنده داران .
بیا ساقی آن راحت انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح .