صبغة
لغتنامه دهخدا
صبغة. [ ص ِ غ َ ] (ع اِ) رنگ . (منتهی الارب ) :
مرد چون بالغ شد آن طفلی بمرد
رومیی شد صبغه ٔ زنگی سپرد.
|| دین و ملت . (منتهی الارب ). دین نیک . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف ص 4).
مرد چون بالغ شد آن طفلی بمرد
رومیی شد صبغه ٔ زنگی سپرد.
|| دین و ملت . (منتهی الارب ). دین نیک . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف ص 4).