26 فرهنگ

صاعد

لغت‌نامه دهخدا

صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن مؤمل ، مکنی به ابی الحسین یا ابی الحسن . قفطی گوید: وی ماری نام داشت ، و این نام کنیسه است ، چه نصارا فرزندان را به هنگام ولادت نام هایی گذارند سپس هنگام غسل تعمید آن نام به یکی از نامهای صلحای مسیحیت تبدیل کنند. وی خدمت الناصر باللّه کرد و قربی و حرمتی یافت و مالی گرد کرد. در منطق و فلسفه و انواع حکمت معرفتی داشت و وی را کبر و حمق و لاف بود و به ظلم (؟) مفرط منسوب . وی کتب حکمت را به خط خود مینوشت و در کتب طب تصرف میکرد. (اخبار الحکماء قفطی ص 214). در عیون الانباء آرد که وی ادب را بر ابوالحسن علی بن عبدالرحیم عصار و ابومحمد عبداﷲ خشاب و شرف الکتاب ابن حبا (؟) آموخت . (عیون الانباء ج 1 ص 303). و رجوع به ابن مؤمل ابوالحسن صاعد ونامه ٔ دانشوران ج 3 ص 25 و قاموس الاعلام ترکی شود.