صاحب نفس
لغتنامه دهخدا
صاحب نفس . [ ح ِ ن َ ف َ ] (ص مرکب )مستجاب الدعوة. آنکه دم او را اثری است :
با زنده دلان نشین وصاحب نفسان
حق ْ دشمن خود مکن به تدبیر خسان .
آنانکه شب آرام نگیرند ز فکرت
چون صبح پدید است که صاحب نفسانند.
با زنده دلان نشین وصاحب نفسان
حق ْ دشمن خود مکن به تدبیر خسان .
آنانکه شب آرام نگیرند ز فکرت
چون صبح پدید است که صاحب نفسانند.