شیرک کردن
لغتنامه دهخدا
شیرک کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیرک ساختن . دل دادن و دلیر کردن و مستولی ساختن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). ایساد. تجری دادن . (یادداشت مؤلف ) :
به خون غمزه ات عشوه را کرده شیرک
ثواب شهید تو چشمک بهایت .
رجوع به شیرک شدن شود.
به خون غمزه ات عشوه را کرده شیرک
ثواب شهید تو چشمک بهایت .
رجوع به شیرک شدن شود.