شیربان
لغتنامه دهخدا
شیربان . (ص مرکب ) نگهبان شیر. (ناظم الاطباء). شیروان . آنکه نگاهبان شیر است . (یادداشت مؤلف ) :
همی شد دوان شیربان چون نوند
به یک دست زنجیر و دیگر کمند.
گاو چشم دلیر شوخ گشاد
چشم بر شیربان شیرآغال .
- شیربان باشی ؛ منصبی به زمان ناصرالدین شاه ، و دارنده ٔ آن نگاهبان چند شیر بود. (یادداشت مؤلف ).
|| (اِ مرکب ) در لغت ترکی به معنی گل سوسن گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فهرست مخزن الادویه ).
همی شد دوان شیربان چون نوند
به یک دست زنجیر و دیگر کمند.
گاو چشم دلیر شوخ گشاد
چشم بر شیربان شیرآغال .
- شیربان باشی ؛ منصبی به زمان ناصرالدین شاه ، و دارنده ٔ آن نگاهبان چند شیر بود. (یادداشت مؤلف ).
|| (اِ مرکب ) در لغت ترکی به معنی گل سوسن گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فهرست مخزن الادویه ).