شید
لغتنامه دهخدا
شید. [ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِمص ) زرق و سالوسی و ساختگی . (برهان ). فریب ومکر و حیله و ریا و تزویر. (ناظم الاطباء). مکر و فریب . (غیاث ). شارلاتانی . (یادداشت مؤلف ) :
بر سرت چندان زنیم ای بدصفات
تا بگویی ترک شید و ترهات .
بس بجوشیدی ندیدی گرمیی
پس به شید آورده ای بی شرمیی .
تا زاهد عمرو و بکر و زیدی
اخلاص طلب مکن که شیدی .
زهد نخواهد خرید چاره ٔ رنجور عشق
شمع و شرابست شید پیش تو بفروختن .
سوی مسجد آورد دکان شید
که در خانه کمتر توان یافت صید.
گره بر سرِ بند احسان مزن
که این زرق و شید است و تزویر و فن .
حافظ بحق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد.
بر سرت چندان زنیم ای بدصفات
تا بگویی ترک شید و ترهات .
بس بجوشیدی ندیدی گرمیی
پس به شید آورده ای بی شرمیی .
تا زاهد عمرو و بکر و زیدی
اخلاص طلب مکن که شیدی .
زهد نخواهد خرید چاره ٔ رنجور عشق
شمع و شرابست شید پیش تو بفروختن .
سوی مسجد آورد دکان شید
که در خانه کمتر توان یافت صید.
گره بر سرِ بند احسان مزن
که این زرق و شید است و تزویر و فن .
حافظ بحق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد.