شکرخایی
لغتنامه دهخدا
شکرخایی . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت شکرخای . || شیرین زبانی :
بهر ری کو پادزهرت داده بود
هدیه امسال از شکرخایی فرست .
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست
نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست .
قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی .
درین ایام شد ختم سخن بر خامه ٔ صائب
مسلم بود گر زین پیش بر سعدی شکرخایی .
و رجوع به شکرخای و شکر خاییدن شود.
بهر ری کو پادزهرت داده بود
هدیه امسال از شکرخایی فرست .
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست
نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست .
قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی .
درین ایام شد ختم سخن بر خامه ٔ صائب
مسلم بود گر زین پیش بر سعدی شکرخایی .
و رجوع به شکرخای و شکر خاییدن شود.