شوم تن
لغتنامه دهخدا
شوم تن . [ ت َ ] (ص مرکب )بدیمن و منحوس و مکروه . (ناظم الاطباء) :
که در کار این کودک شوم تن
هشیوار با من یکی رای زن .
تهمتن بدو گفت کای شوم تن
چه پرسی تو نامم در این انجمن .
بدشگون .(از ناظم الاطباء).
که در کار این کودک شوم تن
هشیوار با من یکی رای زن .
تهمتن بدو گفت کای شوم تن
چه پرسی تو نامم در این انجمن .
بدشگون .(از ناظم الاطباء).