شوب
لغتنامه دهخدا
شوب . (اِ) دستار. مندیل . (برهان ) (آنندراج ). دستار. شبوب و شکوب نیز گفته اند. (سروری ). دستار. (فرهنگ جهانگیری ). روپاک . عمامه . (یادداشت مؤلف ) :
سر برهنه که تا نهد به سرم
شوب دربسته ٔ چو خرمن خویش .
|| دستمال و رومال . (ناظم الاطباء).
سر برهنه که تا نهد به سرم
شوب دربسته ٔ چو خرمن خویش .
|| دستمال و رومال . (ناظم الاطباء).