شه نشان
لغتنامه دهخدا
شه نشان . [ ش َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) شاه نشان . نشاننده ٔ شاه . سلطان عظیم الشأن . دست نشانده کننده ٔ شاه و سلطان . سلطان بزرگ که کسی را به شاهی و سلطنت ناحیه ای بگمارد و منصوب سازد :
سر سرفرازان و گردنکشان
ملک عز دین قاهر شه نشان .
جای شاهان است یا رب فرخ و فرخنده باد
جاودان بر پادشاه شه نشان شه نشین .
تو شه نشانی و ما شه تو شاه و ما بنده
تو آفتابی و ما مه تو ماه و ما اختر.
|| (ن مف مرکب ) که او را شاه نشانده و منصوب کرده باشد. رجوع به شاه نشان شود.
سر سرفرازان و گردنکشان
ملک عز دین قاهر شه نشان .
جای شاهان است یا رب فرخ و فرخنده باد
جاودان بر پادشاه شه نشان شه نشین .
تو شه نشانی و ما شه تو شاه و ما بنده
تو آفتابی و ما مه تو ماه و ما اختر.
|| (ن مف مرکب ) که او را شاه نشانده و منصوب کرده باشد. رجوع به شاه نشان شود.