شمشیر کشیدن
لغتنامه دهخدا
شمشیر کشیدن . [ ش ِ / ش َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آهیختن و شمشیر از غلاف برآوردن . (ناظم الاطباء). امتخاط. (منتهی الارب ): سل سیف ؛ بیرون آوردن شمشیر ازنیام حمله و جنگ را. حمله کردن با شمشیر. (یادداشت مؤلف ). آختن تیغ. تیغ از نیام برآوردن :
عکس خود را او عدوی خویش دید
لاجرم بر خویش شمشیری کشید.
قلاب تو در کس نفکندی که نبُردی
شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکُشتی .
شمشیر کشیده ست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد.
شمشیر کشیدی و بخونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد.
شمشیر کشیدی و نکشتی
فریادز لطف ناتمامت .
- شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا کسانی ؛ شوریدن . قیام کردن و برای جنگ با او یا آنان آماده شدن : گرگانیان به روی خداوند خویش شمشیر کشیدند و عاصی شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 468).
- || تصویر کردن شمشیر. بر صفحه نقش شمشیر تصویر کردن . بیت ذیل شاهد هر دو معنی است :
بعد چشم تو مصور چو به ابرو پرداخت
شد چنان مست که بر روی تو شمشیر کشید.
- شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن :
چو خورشید شمشیر رخشان کشید
شب تیره را گشت سر ناپدید.
عکس خود را او عدوی خویش دید
لاجرم بر خویش شمشیری کشید.
قلاب تو در کس نفکندی که نبُردی
شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکُشتی .
شمشیر کشیده ست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد.
شمشیر کشیدی و بخونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد.
شمشیر کشیدی و نکشتی
فریادز لطف ناتمامت .
- شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا کسانی ؛ شوریدن . قیام کردن و برای جنگ با او یا آنان آماده شدن : گرگانیان به روی خداوند خویش شمشیر کشیدند و عاصی شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 468).
- || تصویر کردن شمشیر. بر صفحه نقش شمشیر تصویر کردن . بیت ذیل شاهد هر دو معنی است :
بعد چشم تو مصور چو به ابرو پرداخت
شد چنان مست که بر روی تو شمشیر کشید.
- شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن :
چو خورشید شمشیر رخشان کشید
شب تیره را گشت سر ناپدید.