شری
لغتنامه دهخدا
شری . [ ش َ ] (ع اِمص ) ممال شَری ̍.
- بیع و شری ؛ خرید و فروش :
تو همی خواهی که پنجم شان شوی
احتیاطی کن درین بیع و شری .
وی بسا کس رفته تا هند و هری
او ندیده جز مگر بیع وشری .
رجوع به شَری ̍ شود.
- بیع و شری ؛ خرید و فروش :
تو همی خواهی که پنجم شان شوی
احتیاطی کن درین بیع و شری .
وی بسا کس رفته تا هند و هری
او ندیده جز مگر بیع وشری .
رجوع به شَری ̍ شود.