شروانشهی
لغتنامه دهخدا
شروانشهی . [ ش َرْ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شروانشه . منسوب به شروانشاه . منسوب به پادشاه شروان :
فر شروانشهی ز راه زبان
آب آتش نشان برانگیزد.
نوروز نو شروانشهی چل صبح و شش روزش رهی
جاسوس بختش زآگهی دی علم فردا داشته .
رجوع به شروانشه و شروانشاه و شروان شود.
فر شروانشهی ز راه زبان
آب آتش نشان برانگیزد.
نوروز نو شروانشهی چل صبح و شش روزش رهی
جاسوس بختش زآگهی دی علم فردا داشته .
رجوع به شروانشه و شروانشاه و شروان شود.