شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َدْ دَ / دِ ] (اِ) ظاهراً اسم است از شد به معنی بستن عربی و معنی کمربند می دهد :
شده والای گلگون در گلستان رخوت
غیرت سنبل شمر این را و آن رشک سمن .
سیه گلیمی شده سفیدروئی بیت
دو آیتند بهر دو خطی به می مسطور.
خواهرش شده و برادر او
کمرست آن بکوه کرده قرار.
|| رشته ٔ مروارید. سلکهای یاقوت و لاَّلی که بر دور گریبان و چاک سینه آویزند. (غیاث اللغات ): طویله ؛ شده ٔ مروارید،رشته ٔ مروارید. طویله ٔ در : چون شده ٔ خود را پریشان کردن ... (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 131).
شده والای گلگون در گلستان رخوت
غیرت سنبل شمر این را و آن رشک سمن .
سیه گلیمی شده سفیدروئی بیت
دو آیتند بهر دو خطی به می مسطور.
خواهرش شده و برادر او
کمرست آن بکوه کرده قرار.
|| رشته ٔ مروارید. سلکهای یاقوت و لاَّلی که بر دور گریبان و چاک سینه آویزند. (غیاث اللغات ): طویله ؛ شده ٔ مروارید،رشته ٔ مروارید. طویله ٔ در : چون شده ٔ خود را پریشان کردن ... (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 131).