شبگیران
لغتنامه دهخدا
شبگیران . [ ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) گاه شبگیر. هنگام شبگیر. به گاه شبگیر. صبحگاهان . بامدادان :
در دامن کوه کبک شبگیران
دررفت به هم برقص کدری .
شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است
وقت شبگیران به نطع سبزه بر شطرنج باز.
الا تا بادنوروزی بیاراید گلستان را
وبلبل را به شبگیران خروش آید بر اوراقش .
در دامن کوه کبک شبگیران
دررفت به هم برقص کدری .
شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است
وقت شبگیران به نطع سبزه بر شطرنج باز.
الا تا بادنوروزی بیاراید گلستان را
وبلبل را به شبگیران خروش آید بر اوراقش .