شب مانده
لغتنامه دهخدا
شب مانده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شبینه و بیات و هر طعام و شرابی که بر آن شب گذشته باشد و از روز و یا شب پیش مانده باشد. (از ناظم الاطباء). بازمانده از شب . باقی از شب . که از شب هنگام بجای ماند. که شب بر او بگذرد، و بدین سبب کهنه شود یا تباه شدن آغازد :
میشود بدنام عالم هر که میماند به هند
نیست قدری در نظرها نعمت شب مانده را.
میشود بدنام عالم هر که میماند به هند
نیست قدری در نظرها نعمت شب مانده را.