شاه فش
لغتنامه دهخدا
شاه فش . [ ف َ ] (ص مرکب ) شاه وش . شاه مانند. نظیر شاه در بلندی و مقام . همچون شاه . همانند شاه :
نهانش همی داشت تا هفت سال
یکی شاه فش گشت با فر و یال .
هر آن کس که شد در جهان شاه فش
سرش گردد از گنج دینار کش .
بدو گفت ساقی ایا شاه فش
چه داری همی جام زرین بکش .
نهانش همی داشت تا هفت سال
یکی شاه فش گشت با فر و یال .
هر آن کس که شد در جهان شاه فش
سرش گردد از گنج دینار کش .
بدو گفت ساقی ایا شاه فش
چه داری همی جام زرین بکش .