شانه کردن
لغتنامه دهخدا
شانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شانه مو را باز کردن و پاک کردن . (فرهنگ نظام ). بمعنی شانه زدن . (بهار عجم ) (آنندراج ). خوارکردن و از هم باز کردن تارهای موی سر تا درهم و ژولیده و کرک ننماید :
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به پیش چنگل خونریز تارک عصفور.
گهی اشک گوزنان دانه کردی
گهی دنبال شیران شانه کردی .
شقایق سنگ را بتخانه کردی
صبا جعد چمن را شانه کردی .
ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
بنفشه بر سرگل دانه میکرد.
باد گیسوی عروسان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.
دمیکه خواهم ازو بوسه زلف شانه کند
رهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند.
|| ساختن شانه . درست کردن شانه : مشاطة؛ صنعت شانه کردن . (منتهی الارب ). تراشیدن شانه . || شانه خالی کردن و اعراض نمودن . (فرهنگ نظام ). اعراض و بهانه کردن . در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است . (بهار عجم ).اعراض کردن . روگردانیدن . سرپیچیدن . سرباز زدن . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 44). شانه گردانیدن .
- از گرد عدم شانه کرد ؛ موجود شد و آفرید و ظاهر شد و کرد. کذا فی الادات و معنی ترکیب آن است که عدم را دور کرد. (مؤید الفضلاء).
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به پیش چنگل خونریز تارک عصفور.
گهی اشک گوزنان دانه کردی
گهی دنبال شیران شانه کردی .
شقایق سنگ را بتخانه کردی
صبا جعد چمن را شانه کردی .
ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
بنفشه بر سرگل دانه میکرد.
باد گیسوی عروسان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.
دمیکه خواهم ازو بوسه زلف شانه کند
رهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند.
|| ساختن شانه . درست کردن شانه : مشاطة؛ صنعت شانه کردن . (منتهی الارب ). تراشیدن شانه . || شانه خالی کردن و اعراض نمودن . (فرهنگ نظام ). اعراض و بهانه کردن . در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است . (بهار عجم ).اعراض کردن . روگردانیدن . سرپیچیدن . سرباز زدن . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 44). شانه گردانیدن .
- از گرد عدم شانه کرد ؛ موجود شد و آفرید و ظاهر شد و کرد. کذا فی الادات و معنی ترکیب آن است که عدم را دور کرد. (مؤید الفضلاء).