سیران
لغتنامه دهخدا
سیران . [ س َ ] (ع مص ) سیر کردن . (غیاث ) (آنندراج ). سیر. گردش برای تفرج . (ناظم الاطباء) :
امتناع پیل از سیران بیت
با جد آن پیلبان و بانگ هیت .
چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم
من مهم سیران خود را کی هلم .
خانه ای را کش دریچه ست آن طرف
دارد از سیران یوسف این شرف .
گُه بود افتاده در ره یا حشیش
لایق سیران گاوی یا خریش .
|| رفتار نمودن . (غیاث ) (آنندراج ).
امتناع پیل از سیران بیت
با جد آن پیلبان و بانگ هیت .
چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم
من مهم سیران خود را کی هلم .
خانه ای را کش دریچه ست آن طرف
دارد از سیران یوسف این شرف .
گُه بود افتاده در ره یا حشیش
لایق سیران گاوی یا خریش .
|| رفتار نمودن . (غیاث ) (آنندراج ).