سونلغتنامه دهخداسون . [ س َ / س ِ وُ / وَ ] (اِ) مدح . ثنا. (برهان ) (جهانگیری ) : گر نشیند سخن ابن یمین در دل خلق چه عجب آن سون توست که از جان برخاست .ابن یمین (از جهانگیری ).