سوسن بوی
لغتنامه دهخدا
سوسن بوی . [ سو سَم ْ ] (ص مرکب ) آنکه بوی سوسن دهد. ببوی سوسن . که بوی او چون سوسن بود. خوشبو :
ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه کردی بسوی من نبودی سوی من .
چون چنان دید ترک توسن خوی
راه دادش بسرو سوسن بوی .
ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه کردی بسوی من نبودی سوی من .
چون چنان دید ترک توسن خوی
راه دادش بسرو سوسن بوی .