سوده شدن
لغتنامه دهخدا
سوده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سائیده شدن . اسحاق . (منتهی الارب ) :
چون تو چنین فتنه ٔپیراهنی
سوده شود پیرهن ار ز آهن است .
اجزات چون بپای شب و روز سوده شد
تاوان طلب مکن ز قضا و قضای خاک .
رجوع به سوده شود.
چون تو چنین فتنه ٔپیراهنی
سوده شود پیرهن ار ز آهن است .
اجزات چون بپای شب و روز سوده شد
تاوان طلب مکن ز قضا و قضای خاک .
رجوع به سوده شود.