سنان کش
لغتنامه دهخدا
سنان کش . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) سنان کشیده . سنان دراز :
دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب
کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید.
|| نیزه که سنان بر آن تعبیه کرده باشند. (آنندراج ) :
گویند که بود تیر آرش
چون نیزه ٔ عادیان سنان کش .
سنان کش یکی نیزه ٔ سی ارش
به آب جگر یافته پرورش .
دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب
کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید.
|| نیزه که سنان بر آن تعبیه کرده باشند. (آنندراج ) :
گویند که بود تیر آرش
چون نیزه ٔ عادیان سنان کش .
سنان کش یکی نیزه ٔ سی ارش
به آب جگر یافته پرورش .